دلم میخواهد وقتی میرسد خانه، دستش را بکشم ببرم توی اتاق و کلی پچ پچ های یواشکی داشته باشیم، پچ پچ های الکی الکی... دلم یک دست شطرنج ناب میخواهد حتی اگر بدانم آخرش میبازم، دلم فیلم سینمایی مورد علاقه ات را می خواهد، که به هوای تو من هم بنشینم به تماشا و کسی حرف نزد که...
دلم میخواهد لبخند شیطنتآمیز بزنم وقتی خریدها را از دستت میگیرم و میدانم توی همه شان یک نقشی داشته ام! دلم می خواهد با حجب و حیا بنشینم روبرویت و لیست سفارشات فردا را بدهم دستت، خودم را لوس کنم و بدانم به هر دری میزنی تا دست پر به خانه باز گردی
دلم میخواهد بنشینم روی کاناپه و تکیه دهم به سینهی آدمی که نیست...
من رویاهایم... رویای برادر، پدر و شاید همسر!!!
آدم نباید خیلی از این مطالب خانوادگی بخواند! یا بشنود! یا ببیند! یا... دلش هوایی میشود...
بارالها! تو را سپاس...
[ شنبه 93/12/2 ] [ 9:3 عصر ] [ ساجده ]